درخواست مردم از امام علی علیه السلام
درخواست مردم از امام علی علیه السلام
خلیفه سوم کشته شده بود. جامعه به هم ریخته بود. مردم دنبال کسی بودند که رتق و فتق امور را به عهده بگیرد. آنها به یک خلیفه نیاز داشتند. کسی که امور اجرایی، قضاوت و مدیریت جامعه مسلمانان را به او بسپارند. از این رو رفتند سراغ مولا علی علیه السلام. اما امام قبول نکردند!
حکومت برای امام بیارزش بود!
از دیگر سو شاید زیاد شنیده باشیم که مولا علی علیه السلام حکومت بر مردم و دنیای آنها را با عناوینی خاص توصیف کرده باشند.
مثلا بی ارزشتر از وصله زدن به کفش کهنه یا حتی پستتر از آب بینی بُز!
اما جای این سوال محفوظ است که چرا چنین اتفاقی افتاد؟ چرا چنین سخنانی بیان شد؟ چرا مولا حکومت را چنین توصیف کردند؟
مگر پیامبر (ص) بارها نگفته بودند علی پس از من امیر شماست؟ مگر نفرمودند باید تابع او باشیم؟ مگر در غدیر تکلیف زعامت امت، برای چندمین بار مشخص و تثبیت نشد؟
اصلا مگر بارها علی بن ابیطالب نسبت به غاصبان حق خود معترض نشدند؟ آنهم با عباراتی تند و گلایههایی شدید؟ پس چرا حالا که مردم از ایشان خواستند که بیایند و حکومت را بگیرند، ایشان در ابتدا قبول نکردند. چرا نهایتا با اکراه آنهم با آن عناوینی که درابتدای این نوشتار به آنها اشاره شد حکومت را پذیرفتند؟
اگر حاکمیت حق ایشان بوده، آنهم حق و وظیفهای از جانب خدا، چرا از آن سرباز زدند و آن را با عناوینی خاص که گفته شد، توصیف کردند؟
چرا امام علی حکومت را نمیپذیرفتند؟
برای فهم این موضوع باید بگوییم نوع نگاه مردم بعد از بیست و پنج سال، با نگاه امام تفاوت میکرد.
ذکر مثالی برای درک بهتر
پدران و مادرانی را در نظر بگیرید که برای مدرسهی منطقهی خود دنبال یک مدیر مدرسه باشند که فقط کارهای اجرایی را انجام بدهد. رتق و فتق امور و انجام وظایف اجرایی. روزها مدرسه دایر باشد و بعد در ساعت خاصی کار تمام بشود. بچهها بیایند و بروند. فقط همین!آنها دنبال معلم درست و حسابی نیستند. آنها مدیر و معلم فهیم، با چشم اندازهای کلان برای رشد و آگاهی بچهها نمیخواهند. این تفاوت چیزی شبیه به همان تفاوت میان نگاه امام امیرالمومنین (ع) و مردم بود.

مردم به چه دلیل خواستار حکومت امام علی بودند؟
آنها علی بن ابیطالب به عنوان یک مرد آسمانی را نمیخواستند. دنبال رشد و آگاهی نبودند. دنبال تبعیت از امام به عنوان جانشین پیامبر (ص) نبودند. حتی او را منصوب از جانب خدا نمیدانستند و نمیخواستند.
فقط به عنوان یک نخبه به ایشان نگاه میکردند که منافعشان را تامین کند. آنها فقط یک رئیس میخواستند که به سبک حاکمان قبلی جامعه را مدیریت کند؛ همین.
امام هم از این نگاه رویگردان بودند و هم آن را پست میدانستند. علی بن ابیطالب امام بود و نه صرفا حاکم! حاکمیت به تنهایی معنا و مفهومی نداشت. نقش امام یک نقش معلم آگاه به اسرار آسمان و زمین است. کسی که خیر و صلاح امت را میداند و به آنها دلسوز است و خداوند او را از خطا مصون نگاه داشته.
مفهوم امامت و ولایت:
ولایت و امامت عهدی بر عهده مسلمانان میگذارد که آنان را تابع و فرمانبردار امام معصوم منتسب از جانب خدا میکند. در هر امری و در هر زمینهای. در این سیستم، ریاست حکومت فقط بخشی از ماجراست. آنهم ریاستی که حدود و قوانینش را امام معلوم میکند.
مردم وقتی به امام رجوع کردند، آن فضای امامتی و ولایتی را از ایشان حذف کرده بودند و با این رویکرد که علی بن ابیطالب توانش را دارد، سراغ ایشان رفتند تا فقط مدیریت جامعه را پیاده کنند و نه امامت. در این ریاست هیچ جایگاه معصومیت و الهی بودن قائل نبودند. از این رو در طی دوران حکومت امام بارها به ایشان خیانت کردند و عهد شکنی نمودند.